وقتی هنوز می تپیدی..
قلب من سکون ضربانهایت بود.
و چه شاد بودم وقتی آینه ام تو را
سوار بر توسن فردا دید.
من در سیطره خاموشی قلبها..
دیوانه وار رهایی را اسیر ساختم.
و دیوارهای شکسته بلوغ را ..
در آسمان بی انتهای عرو جت
بی رحمانه جشن گرفتم.
من خالی از اوهام سبز ..
برهنه و تاریک،بیمارتر از غروبم.
و تو لبریز نفسها کوچ کرده ای.
من رهسپار خا طرات دیروزم....
و صید شکارچی قهار زمان.
و تو..تنها به رهایی می اندیشی
تو سابقه بهار را می دانی؟؟
من گذشته بهارم...
و تو ..قاصد پاییزی من..
پر از شاخ و برگ زرد غروری!!
بگذار بگویم..
بگذار بنالم...
که:
تنها قفس تو را اسیر نخواهد کرد!
پس بیندیش........
پاییز می دانست که با آمدنش مرا خواهد برد !
می دانست من زخم خورده یک احساسم !
شاید یک اشتباه شیرین !
این اشتباه را خیلی ها تکرار کرده اند !
زندگی را باید فهمید ....
زندگی شستن ۲ تا بشقاب است نه یکی!!!
دست نوشته های زیبائی داری
اما احساس غم و اندوه در نوشته هات موج می زنه
امیدوارم هیچ وقت از درون اینجوری نباشی
که سخت ترین شکنجه ها ست
موفق باشی و شاد
سلام خوبی؟
چه عجب نگاهی هم زیر پات انداختی؟ منو دیدی
مطلبت عالی بود
همیشه سبز باشی
.salam.messe hamishe ziba ghalam zadi
avvalin matlabi bood ke ba tamarkoze
kamel khoondam.akhe kheili pormana
bood.makhsoosan akhare matn.omidvaram
az in doran be salamat begzari va
shadi too delet loone kone.ma bayad
...............vase hamdige 2a konim
بد نبود
سلام گلم
در کلبه ای که به اندازه یک تنهایی ست
دل من که به اندازه یک عشق است
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود مینگرد
من از نهایت تاریکی شب حرف می زنم
من از نهایت شب عشق حرف می زنم
اگر به کلبه ی من آمدی ای مهربان
برای من چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم!!!
موفق باشی
عزیزم تو هیچ وقت تنها نیستی ..........
سلام ...خوبی؟خیلی متنات قشنگه ..موفق باشی
سلام پریسای عزیز سر نمیزنی باکی نیست من سر میزنم
عزیزم در مورد متنت باید بگم خوبه جالبه اما خیلی انتزاعیه ذهنیه نمیای به خواننده نزدیکش نمیکنی امید که کارهای بهتری ازت بخونم ضمنا آپدیتم موفق باشی
همیشه توی قلبم می مونی...... قلبی که برات همیشه آشیونه ای خواهد ساخت با حصارهایی از جنش نور. محکم و استوار اما شفاف مثل شیشه که همیشه بتونی هر وقت خواستی با هم پرواز کنیم
سلام
خدا رو شکر که دیگه اون بابا نوئل اصاب خورد کن اینجا نیس
وبلاگ نوت مبارک
شعر زیبا بود
خدانگهدار
گاه آرزو میکنم ای کاش برای تو پرتوی آفتاب باشم تا دستهایت را گرم کند اشکهایت را بخشکاند و خنده را به لبانت باز آرد پرتوی خورشیدی که اعماق تاریک وجودت را روشن کند روزت را غرقه نور کند یخ پیرامونت را آب کند افسوس افسوس که از عمق انجماد من نوری به برون نخواهد تابید و قلب فسرده من زندانی میله های تاریک زمانه است.
سلام خوبی؟
از اینکه بهم سر زدی ممنونم ا مطلبتم خیلس عالی بود
اگه دوست داشتی بیا جشن تولدم من منتظرتم مممنونم
بای
سلام شعر خیلی زیباست
بگذار بگویم..
بگذار بنالم...
که:
تنها قفس تو را اسیر نخواهد کرد!
سلام میشه بهم بگی این شعرای زیبایی که می نویسی از کیه؟
سلام خوب بود البته باید بیشتر سعی کنی و بیشتر شعر بخونی موفق باشی
سلام پریسا .. ببخشید دیر سر زدم .. سبز باشی عزیز .