ویرانه های خاطراتم در انبوه قاصدکهای بی کس گم گشته
و من...تنها.......
به فرداهای بی خاطره دل بسته ام
شاید کسی در آن دورها..
معرفت دستهایم را باور کند.
شاید..هنوز..
کسی در شهر دلتنگی های من
بغض ناب و فرو خورده ام را جستجو می کند
و من..به تبرک چشمان خسته اش
عاشقم .
و این عشق را در کنکاش بی رمق اما......
پر امیدش باور کرده ام!
شاید آنجا کسی برای رویش من
هنوز....
منتظر است.
هنوز منتظر است!
سلام
با احساسی
به من سر بزن
بای بای
و به دختری که هنوز آنجا در آستانه ی پر عشق ایستاده است...اگه می دونی که کسی اونجا منتظرته دیر نکن...
سلام به پریسا ی عزیز
خوبی ؟
خیلی قشنگه
اگه خواستی به ما مشکی پوشا هم سر بزن
منتظرت می مونیم
خدانگهدار
عطا و حسام
منتظر می مونه با امید نه ارزو! اما یه داستانی برا ت تعریف کنم. سربازی عاشق شاهراده می شه! شاهزاده بهش می گه ۱۰۰ روز باید دم پنجره منتظر من باشی تا تصمیم بگیرم. ۹۹ روز سرباز منتظز می مونه اما روز ۹۹ از ترس اینکه فردا نه بشنوه ار ائنجا میره. اما جایی دیگه ای رو نمی تونم تصور کنم و نگو نگو نگو نمی شه! :)
سلام پریسا جان -وب لاگت خیلی ساده است ولی نوشته هات خیلی پر معنی و عمیق -راستی تو وبلاگم یک رادیو ۲۴ ساعته گذاشتم که فقط موزیک ایرونی توپ پخش می کنه کافیه یک کلیک بکنی و ۲۴ ساعته موزیک توپ گوش کنی
بلاگ توپی بود اما اگر می توانی شادترش کن. تشکر می کنم که از بلاگ من دیدن کردید.
سلام
بابا شما دست ما رو تو عشق و عاشقیو از اینجور چیزا از پشت بستی
در کل ساده و پر مفهوم