در دور دست وجودم
به کنکاش گذشته اقاقی مسا فرم.
در قدمگاه زمان
شبنم ها را
قربانی مرثیه فردا می کنم.
در دوردست وجودم
آتش خروارها عشق میسوزد
 و من.. در رگبار غریبی ابر
خاکستر لحظه های ناب احساسم.
در دور دست وجودم
شکوفه های سرد خاک
مرگ را  شکو فا می سازند
و در زلالترین باورها
تن وجود را می شویند.


من مسافر دور دستم
و در خمو شی احساسم
به انتظار نشسته ام
به انتظار جرقه لرزانی که مرا
به فراسوی دور دست ترین امواج رهنمو ن سازد
در دور دست وجودم..
بی تابانه به جستجوی خویش فرار کرده ام
در دور دست وجودم...

درختی تنها می سوزد!

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:07 ب.ظ http://www.wedding.blogsky.com

سلام مسافر دور دست
به وبلاگ من هم سری بزن و نظری بده
محمد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد