وهم
من هنوز مسافر گذشته ام
من برای فرار ثانیه ها هنوز فرصت دارم
من کشتی اشکها یم را
در طو فان بی کسی ام گم کرده ام
من روح عاصی و پر شورم را
میهمان غمکده ی یاسها کرده ام
شاید اگر آ فتابی تر میدیدم
شاید اگر حباب اندوهم را باد ندزدیده بود
به وسعت بی انتهای آسمان سو گند می خوردم
..که غرورم هنوز هم آبی ست
آه اگر آسمان کمی وفا داشت
اگر مهربانی کمی بیشتر تقلا می کرد
و اگر...
دل من بیشتر دوست می داشت .
سلام
زیبا مینویسی جوهرت خشک نشه!!!
مثل همیشه زیبا.موفق باشی پریسا جون
سلام.
قشنگ نوشتی.عالی بود.ممنون.
ای کاش سقف شیشه بود و میشد آسمان را دید.
باز هم سر میزنم.
موفق باشی.
سلام پریسا ... وب قشنگی داری . ایشالا همیشه موفق باشی خانوم .. به منم سر بزن خوشحال میشن عزیز .. شاد باشی و موفق ....
سلام پریسای عزیز.خوب می نویسی ولی فکر میکنم نیاز به کمی اطلاعات دقیقتر در مورد ادبیات داری وقت کردی به وبلاگم سر بزن خوشحال میشم میزبان قدمهای نقره فامت باشم برقرارباشی