وهم

من هنوز مسافر گذشته ام
من برای فرار ثانیه ها هنوز فرصت دارم
من کشتی اشکها یم را
در طو فان بی کسی ام گم کرده ام
من روح عاصی و پر شورم را
میهمان غمکده ی یاسها کرده ام

شاید اگر آ فتابی تر میدیدم
شاید اگر حباب اندوهم را باد ندزدیده بود
به وسعت بی انتهای آسمان سو گند می خوردم
..که غرورم هنوز هم آبی ست

آه اگر آسمان  کمی وفا داشت
اگر مهربانی کمی بیشتر تقلا می کرد
و اگر...

          دل من بیشتر دوست می داشت  .

گا هی فکر می کنم هر انسانی درجه انجماد خاص خودش را دارد.
درجه انجماد من چقدر است؟
من مدتهاست  در حال انجمادم اما یخ نمی زنم و نمی دانم چرا؟
احتمالا درجه انجماد من خیلی با بقیه فرق دارد!
یخ زدن از قلبم آ غاز شده و همچنان پیش می رود اما هنوز زنده ام...نمی دانم شاید هم
مرده ام و خود نمی دانم.....!!

برای ساخت این فیلم جدید با واقعیتهای تلخی که بیخ گوشمان
 
اتفاق می افتد بیشتر روبرو و درگیر شدم.و سخت بود

خیلی سخت، دیدن این همه رنج و تحمل زنگ مدام این سئوال

که چرا ما زنها اجازه می دهیم با ما اینگونه رفتار شود؟

معتقدم تا مظلوم پیدا نشود ظالم ظلم نمی کند پس چرا هنوز

باید داستان تکراری مظلومیت زنان در عصر تکنو لوژی  مثل بختک

همچنان باعث تنگی نفس اکثر زنان باشد؟